داستان مرد خوشبخت
پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت:
«نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند».
تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند
تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد،
اما هیچ یک ندانست.
تنها یکی از مردان دانا گفت : ...
(بقیه داستان زیبا و آموزنده در ادامه مطلب)
برچسبها: داستان مرد خوشبخت , داستان کوتاه , داستان آموزنده ,
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد